جدول جو
جدول جو

معنی فیروزی مند - جستجوی لغت در جدول جو

فیروزی مند
(مَ)
پیروزی مند. (فرهنگ فارسی معین). صاحب پیروزی. فیروزمند. رجوع به فیروزمند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزی مند
تصویر روزی مند
برخوردار، برای مثال آنکه دستش به دادن روزی / آمد اندر زمانه روزی مند (انوری - ۶۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
صاحب پیروزی
لغت نامه دهخدا
(فُ زِ مَ)
موصوف را در فارسی فروزه مند نامند، یعنی صاحب حقیقت. (انجمن آرا) (آنندراج از فرهنگ دساتیر). برساخت فرقۀ آذرکیوان
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فیروز. پیروز. پیروزمند. (یادداشت مؤلف). در این کلمه لفظ ’مند’ زاید است، و بعضی محققان نوشته اند که زاید نیست و الحاق پساوند مزبورافادۀ معنی مصدری می کند و فیروزمند به معنی فیروزی است. (از انجمن آرا). اما در هیچ یک از شواهد موجود این ترکیب به معنی مصدری به کار نرفته است و استعمال پساوند مورد بحث با صفت صحیح نیست و گویا جز نظامی گنجوی کسی این ترکیب را به کار نبرده است:
که بر هرچه شاید گشادن ز بند
دل و رای شه باد فیروزمند.
نظامی.
کنون داد گر هست فیروزمند
از اینگونه بیداد تا چند چند.
نظامی.
ز لشکرگه شاه فیروزمند
غریوی برآمد به چرخ بلند.
نظامی.
چو دیدم که بر تخت فیروزمند
به سرسبزی بخت شد سربلند.
نظامی.
به چندین نشانهای فیروزمند
بداندیش را چون نیاید گزند؟
نظامی.
چو از تاج او شد فلک سربلند
سرش باد از آن تاج فیروزمند.
نظامی.
رجوع به فیروزمندی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیروزی مند
تصویر پیروزی مند
صاحب پیروزی فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیروزمند
تصویر فیروزمند
پیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز، پیروزمند، فاتح، فیروز، مظفر، منصور
متضاد: مغلوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد